معنی در بند و اسارت

فرهنگ فارسی هوشیار

اسارت

در بند کردن


قید و بند

بند و زندان


اسارت زده

گرفتار برده شده (اسم) دچاراسیری شده به بردگی دچار شده گرفتار اسیری و بندگی گردیده.

فرهنگ عمید

اسارت

اسیر و گرفتار بودن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسارت

اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری، بردگی،
(متضاد) رهایی

فرهنگ معین

اسارت

(مص م.) دربند کردن، (اِمص.) بردگی. [خوانش: (اَ یا اِ رَ) [ع.]]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اسارت

بردگی

فارسی به عربی

اسارت

اسر، عبودیه

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

بند و گشای

بند و گشای. [ب َ دُ گ ُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) بند و گشاد. حل و عقد:
چنین تا ز تقدیر حکم خدای
که بی حکم او نیست بند و گشای.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ز سختی و سستی و بند و گشای
که دیدند پیغمبران خدای.
شمسی (یوسف و زلیخا).
نصیحت است مرا بر تو گرچه خصم منی
به خصم خویش نمودن خطاست بند و گشای.
سوزنی.

معادل ابجد

در بند و اسارت

928

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری